ترجمه مقاله

مستسبع

لغت‌نامه دهخدا

مستسبع. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) بر جای خشک شده .به حالت بی حرکتی درآمده از دیدار دشمن چون موش آنگاه که گربه ببیند یا شکاری آنگاه که شیر بیند. هراسی سخت که نخجیر را از دیدار ددگان دست دهد که آنان رااز جنبش و رفتار بازدارد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مستسبع شدن ؛ سخت ترسیده و بی حرکت ماندن ، چنانکه شکاری در برابر سبعی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مستسبع کردن ؛ ترساندن . مغناطیسی کردن . منتر کردن .
ترجمه مقاله