ترجمه مقاله

مستطیل

لغت‌نامه دهخدا

مستطیل . [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از استطالة. آنچه دراز شده باشد. (اقرب الموارد). دراز. (منتهی الارب ). طویل . || الفجرالمستطیل ؛ فجر اول که فجر کاذب نیز گویند. (منتهی الارب ). رجوع به استطالة شود. || در اصطلاح هندسه ، جسمی دراز که طول و عرضش برابر نباشد. (غیاث ). سطحی مستوی که از چهار جانب چهار ضلع همگی آن سطح را احاطه کرده باشد و هر دو ضلع روبروی یکدیگر از آن اضلاع متساوی باشند. و جمیع چهار ضلع برهم قائمه باشند و مستطیل را مسطح نیز نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). مربع قائم الزوایا که هر دو ضلع متقابل آن متساوی باشند، و محیط آن از دو برابر کردن مجموع طول و عرض بدست می آید و مساحتش حاصل ضرب طول در عرض است . || حرف ضاد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله