ترجمه مقاله

مستعان

لغت‌نامه دهخدا

مستعان . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعانة.یاری خواسته شده . یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند. (غیاث ) (آنندراج ). معول . (منتهی الارب ).آنکه یاری از او خواهند. (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به استعانة شود : قال رب احکم بالحق و ربنا الرحمان المستعان علی ما تصفون . (قرآن 112/21).
چه گوئی بود مستعین مستعان گر
نباشد چنین مستعین مستعان را.

ناصرخسرو.


خواهد ز تو استعانت ایرا
بهتر ز تو مستعان ندیده ست .

خاقانی .


این فال ز سعد مستعار است
هستیش ز مستعان ببینم .

خاقانی .


عدل شاه مستعان ملهوفان ، مستغاث مظلومان ، و مستمسک مهجوران است . (سندبادنامه ص 112).
گفت صوفی قادر است آن مستعان
که کند سودای ما را بی زیان .

مولوی (مثنوی ).


چون ستد زو نان بگفت ای مستعان
خوش به خان و مان خود بازش رسان .

مولوی (مثنوی ).


ترجمه مقاله