ترجمه مقاله

مستکره

لغت‌نامه دهخدا

مستکره . [ م ُ ت َ رَه ْ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استکراه . آنچه کریه بشمار آمده باشد. (از اقرب الموارد). ناپسند. کریه . رجوع به استکراه شود : چه سلاطین کامگار را هیچ خصلتی مستکره تر از آن نتواند بود که برامثال این معانی اقدام نمایند. (سندبادنامه ص 74). او اول کسی است که خراج پدید کرد و سنت گردانید و عجم آن را مستعظم و مستکره شمردند. (تاریخ قم ص 183).
ترجمه مقاله