ترجمه مقاله

مسحوت

لغت‌نامه دهخدا

مسحوت . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سحت . رجوع به سحت شود. || مال مسحوت ؛ مال برده و از بیخ برکنده شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مُسحَت . و رجوع به مُسحت شود. || مسحوت الجوف و المعدة؛ آنکه سیر نشود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه به تخمه و سنگینی معده مبتلی گردد. از اضداد است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فراخ شکم . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله