ترجمه مقاله

مسخد

لغت‌نامه دهخدا

مسخد. [ م ُ س َخ ْ خ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسخید. رجوع به تسخید شود. || مرد بسته خاطر. (منتهی الارب ). خاثرالنفس . (اقرب الموارد). || زردرنگ گران جسم آماسیده روی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مُسخد.
ترجمه مقاله