ترجمه مقاله

مسخرگان

لغت‌نامه دهخدا

مسخرگان . [ م َ خ َ رَ / رِ ] (اِ) ج ِ مسخره . رجوع به مسخره شود : عنصری را هزار درم دادند و مطربان و مسخرگان را سی هزار درم . (تاریخ بیهقی ص 276). زبان به قدح و طعن خلیفه دراز کردند که او دوست مطربان و مسخرگان است . (رشیدی ). بفرمود تا همه ٔ مطربان و مسخرگان و هزالان ... از سرای خلافت بیرون کنند. (مجمل التواریخ و القصص ).
ترجمه مقاله