ترجمه مقاله

مسدود

لغت‌نامه دهخدا

مسدود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَدّ. رجوع به سد شود. || بازداشته شده . (از منتهی الارب ). || استوار کرده و اصلاح نموده . || سدشده و بندشده و بسته شده . (ناظم الاطباء). گرفته . بسته . فراز.
- مسدود شدن ؛ سد شدن و بند شدن و بسته شدن . (ناظم الاطباء). گرفتن . گرفته شدن .
- مسدود کردن ؛ سد کردن و بند کردن و بستن . (ناظم الاطباء). گرفتن . برآوردن . استوار کردن راهی و رخنه ای و امثال آن را.
|| نزد اهل رمل ، شکلی است که یک مرتبه ٔ اوزوج و باقی مراتبش فرد باشد، و آن مقابل مفتوح است که یک مرتبه ٔ او فرد و باقی آن زوج باشد. و هر کدام از آنها به اول و دوم و سوم و چهارم تقسیم می شوند و از ترکیب آنها نبیره ها بدست می آید. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
ترجمه مقاله