ترجمه مقاله

مسرف

لغت‌نامه دهخدا

مسرف . [ م ُرِ ] (ع ص ) تجاوزکننده از حد. افراطکننده . (از اقرب الموارد). گزافه کار. مفرط. زیاده رو. از حد درگذرنده و گزاف کار. (دهار). || آن که در ارتکاب گناهان و خطاها و اثمها زیاده روی کند. (از اقرب الموارد) : اًِن اﷲ لایهدی ة من هو مسرف کذاب . (قرآن 28/40). کذلک یضل اﷲ من هو مسرف مرتاب . (قرآن 34/40). || بیجا خرج کننده . (از منتهی الارب ). تبذیرکننده مال خود را ویا خرج کننده ٔ آن در غیر راه طاعت . (از اقرب الموارد). آن که مال بسیار را برای هدفی کوچک خرج کند. (از تعریفات جرجانی ). بی اندازه خرج کننده و بیجا خرج کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آن که گزاف خرج کند. آن که بی اندازه خرج کند. آن که مال خود را تلف کند و ضایع نماید. باددست . هرزه خرج . فراخ رو. بیهوده خوار. (آنندراج ).مبذر. متلف . گشادباز. ولخرج . دست به باد :
مرد را خدمت یک روزه ٔ آن بارخدای
گرچه مسرف بود و مفرط صدساله نواست .

فرخی .


هرمسرفی مشرفی و هر شیطانی نایب دیوانی . (جهانگشای جوینی ). رجوع به اسراف شود. || خطاکننده . خطاکار. || جاهل . || غافل . (از اقرب الموارد). || سفیه . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله