ترجمه مقاله

مسطح

لغت‌نامه دهخدا

مسطح . [ م ِ طَ ] (ع اِ) جرین و جای خرما خشک کردن . || ستون خرگاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سنگ صافی که گرداگرد آن را از سنگ برآورند تا آب در آن فراهم آید. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوزه ای است یک پهلو که در سفر همراه دارند. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || بوریا که از برگ مقل یا خوص الدم یا بوی جهودان بافته باشند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || تابه ٔ کلان که در آن گندم بریان کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چوب که در پهنا برد و ستون رز نهند و هر دو طرف آن را به خاکستر مخلوط به خون محکم کنند، یا عام است . (منتهی الارب ). چوبی که در عرض بر دو ستون درخت رز نهند. (از اقرب الموارد). || چوبی است برشکل محور که بدان نان را پهن سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله