ترجمه مقاله

مسطری

لغت‌نامه دهخدا

مسطری . [ م ِ طَ ] (حامص ) مسطر بودن . حالت مسطر داشتن . راستی . استقامت :
مستقیم احوال شو تا خصم سرگردان شود
بس که پرگاری کند او چون تو کردی مسطری .

انوری .


هیکل خاک را زنو حرز نویسد آسمان
در حرکات از آن کند جدول جوی مسطری .

خاقانی .


و رجوع به مسطر شود.
ترجمه مقاله