ترجمه مقاله

مسلسل

لغت‌نامه دهخدا

مسلسل . [ م ُ س َ س َ ] (ع ص ، ق ) پی درپی . متوالی . (ناظم الاطباء). پیاپی . پشتاپشت . مربوط. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی پس از دیگری : مر آن دوست را دوستان بسیارند و همچنین مسلسل . (گلستان ).
- حدیث مسلسل ؛ (اصطلاح حدیث ) عبارت است از حدیثی که رجال اسناد او به وقت روایت آن متتابع باشند. (نفایس الفنون ). حدیثی که تمام واسطه ها تا پیغامبر(ص ) شناخته شده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح درایه ) در اصطلاح درایه ، حدیثی است که هر یک از رجال روات آن تا آخر سند ذکر شده و همه شان در حین روایت به یک صفت یا یک حالت باشند، مثل اینکه همه ٔ روات در موقع روایت به مادون خود حمد گفته یا صلوات یا بسم اﷲ یا استعاذه گفته و یا متطهراً و یا مستقیلاً روایت کرده و نظایر اینها. و رجوع به حدیث شود.
- حرف مسلسل ؛ حرف مربوط و پیچدار و گفتار مسلسل . (آنندراج ).
- || که قطع نشود. که پیاپی گفته شود. که یک ریز ادا گردد.
- خبر مسلسل ؛ یکی از تقسیمات اخبار. رجوع به احمد (ابن موسی بن طاوس ) شود.
- خط مسلسل ؛ ظاهراً یکی از انواع خط است . یانوعی از تحریر (؟) :
خط مسلسل شیرین که گر نیارم گفت
به خط صاحب دیوان ایلخان ماند.

سعدی .


- || نامه ٔ مکتوب به خط مسلسل :
به مملوکی خطی دادم مسلسل
به توقیع قزلشاهی مسجل .

نظامی .


- شماره ٔ مسلسل ؛ شماره ٔ متوالی و پی درپی و پشت سر هم و بدون تناوب و جاافتادگی ترتیبی اعداد. عدد مسلسل . نمره ٔ مسلسل .
- عدد مسلسل ؛ شماره ٔ مسلسل . نمره ٔ مسلسل . رجوع به ترکیب های شماره ٔمسلسل و نمره ٔ مسلسل شود.
- قیاس مسلسل ؛نوعی از قیاس که از چند قیاس ترکیب یافته باشد، چنانکه در این شعر :
رودی است که کوثرش عدیل است
آبش سلسال سلسبیل است
نه بلکه ز رشک او همه سال
شیدای مسلسل است سلسال
گه سیمگری نماید آبش
گه شیشه گری کند حبابش .

خاقانی (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).


- گفتار مسلسل ؛ حرف مربوط و پیچدار. حرف مسلسل . (آنندراج ).
- || سخنان پیاپی و غیرمنقطع. که یک ریز ادا شود.
- مسلسل حرف زدن ؛ پیاپی و یک ریز و یک بند سخن گفتن .
- مسلسل شدن ؛ به توالی آمدن . پشت سر هم آمدن .
- مسلسل شدن سخن ؛ به توالی درآمدن سخن . پی درپی سخن گفته شدن :
سخن چون شد مسلسل عاقبت کار
ستون بیستون آمد پدیدار.

نظامی .


- مسلسل گشتن سخن در سخن ؛ سخن به سخن پیوستن :
چون سخن در سخن مسلسل گشت
بر زبان سخنوری بگذشت .

نظامی .


- نمره ٔ مسلسل ؛ عدد پیاپی . شماره ٔ مسلسل .
|| در هم پیوسته .
- شی ٔ مسلسل ؛ چیز درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
|| پیوسته . (دهار). بهم بسته و بهم پیوسته . با هم پیوند داده شده . (ناظم الاطباء). درهم گذاشته . درهم بسته . (یادداشت مرحوم دهخدا). مانند زنجیربهم پیوسته . (ناظم الاطباء). چون حلقه های زنجیر بهم درآمده . (یادداشت مرحوم دهخدا). حلقه در حلقه :
سر مژه چون خنجرکابلی
دو زلفش چو پیچان خط بابلی
مسلسل یک اندر دگربافته
گره برزده سربه سر تافته .

فردوسی .


باد زره گر شده ست آب مسلسل زره
ابر شده خیمه دوز ماغ مسلسل خیم .

منوچهری .


مسلسل به اندرزهای بزرگ
کز او سازگاری کند میش و گرگ .

نظامی .


معنبر ذوائب معقد عقایص
مسلسل غدایر سجنجل ترائب .

(منسوب به حسن متکلم ).



- گیسوی مسلسل ؛ گیسوی حلقه حلقه .
- مسلسل کردن ؛ پیوستن . پیوند دادن . بهم وابستن . مسلسل گردانیدن . بهم بستن چنانکه دو چیز را بهم با سلسله :
خرامان گشته بر تازی سمندی
مسلسل کرده گیسو چون کمندی .

نظامی .


چنان در دل نشاند آن دلستان را
که با جانش مسلسل کرد جان را.

نظامی .


و رجوع به ترکیب مسلسل گردانیدن شود.
- || ردیف کردن . رج کردن . رده کردن . صف بندی کردن . سلسله سلسله کردن . طبقه بندی کردن .
- مسلسل گردانیدن ؛ مانند حلقه های زنجیر بهم وابستن . پیوند دادن . مسلسل کردن : این تقریر را چون زلف خوبان مسلسل گردانید. (از تاریخ وصاف ).
- مسلسل گشتن ؛ پیوند یافتن . متصل گشتن . بهم پیوستن . درهم شدن :
مسلسل گشته بر گلهای حمری
نوای بلبل و آواز قمری .

نظامی .


|| به زنجیر بسته . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). به زنجیر بسته شده . (غیاث ). به زنجیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). مقید. در زنجیر. بندی . به بند :
فلک کجروتر است از خط ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.

خاقانی .


آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من .

خاقانی .


من شیفته چو بحر و مسلسل چو ابر از آنک
هم عید و هم هلال بدیدم بر اخترش .

خاقانی .


- شیدای مسلسل ؛ شیدای در زنجیر. مجنون به زنجیر بسته . دیوانه ٔ زنجیری :
نه بلکه ز رشک او همه سال
شیدای مسلسل است سلسال .

خاقانی (تحفة العراقین ).


|| موجدار. چون آب چین و شکن گرفته براثر وزش باد. همچون بندیان و به زنجیر بستگان :
گفتم آه آتشین بس کن نه من خاک توام
نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام .

خاقانی .


گاهی سفیدپوش چو آب است و همچو آب
شوریده و مسلسل و تازان ز هر عظام .

خاقانی .


|| همواره . همیشه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله