ترجمه مقاله

مسلوقة

لغت‌نامه دهخدا

مسلوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مسلوق . بریان کرده . برشته کرده .
- بیضه ٔ مسلوقة ؛ خایه ٔ بریان شده .
- حنطة مسلوقة ؛ گندم پخته . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| گندم پوست کنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || گندم بی پوست . (مهذب الاسماء). و رجوع به مسلوق شود. || (اِ) شوربا.ج ، مَسالیق . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله