ترجمه مقاله

مسور

لغت‌نامه دهخدا

مسور. [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسویر. زینت کرده شده با دست برنجن . (ناظم الاطباء). یاره بر دست نهاده . (منتهی الارب ). دستبند داشته شده . دارای دستبند : چهل مربط در محاذات مجلس او بداشتند با تجافیف مشهر و غواشی مسور و به اسلحه ٔ نفیس مصور. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 333). ساق و ساعد ما را به عادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند. (مرزبان نامه ).
|| دیوار بناشده . محاطشده از دیوار. دیواردار. (ناظم الاطباء). به دیوار آمده . (از منتهی الارب ). بادیوار. (یادداشت مرحوم دهخدا). دارای سور. || (اِ) جای دست برنجن از دست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
ترجمه مقاله