ترجمه مقاله

مسیلی

لغت‌نامه دهخدا

مسیلی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مسیل . رجوع به مسیل شود.
- دیر مسیلی ؛ دیر بر گذرگاه سیل . کنایه است از دنیای فانی :
به حرمت شو، کز این دیر مسیلی
شود عیسی به حرمت ، خر به سیلی .

نظامی (خسرو و شیرین ص 427).


ترجمه مقاله