ترجمه مقاله

مشاعل

لغت‌نامه دهخدا

مشاعل . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مَشعل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (محیط المحیط) (اقرب الموارد) : در ظلمت معرکه به مشاعل سلاح و شمعهای سنان استضأت نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 229). مشاعل شریعت در آن دیار و اعصار برافروخت و مساجد بنیاد نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 348). ... مشاعل طلا و نقره و مس و دنبه و پیه و روغن چراغ و... (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 32). || ج ِ مِشعل و مِشعال . (محیط المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به مِشعل و مِشعال شود.
ترجمه مقاله