مشته
لغتنامه دهخدا
مشته . [ م َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) سرشته و خمیر. (فرهنگ رشیدی ) :
دل شب ارده و خرمای مشته
به چشم بنگی اسباب تمام است .
رجوع به مِشتَن شود.
دل شب ارده و خرمای مشته
به چشم بنگی اسباب تمام است .
احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی ).
رجوع به مِشتَن شود.