ترجمه مقاله

مشفر

لغت‌نامه دهخدا

مشفر. [ م ِ / م َ ف َ ] (ع اِ) لفج شتر، و هو للبعیر کالشفة للانسان . ج ، مشافر. گاهی بطرز استعاره درمردم هم آید. (منتهی الارب ). لب شتر و گاهی بطور استعاره در مردم هم گویند. ج ، مشافر. المثل : «اراک بشر ما احار مشفر»؛ یعنی ظاهر آن ترا بی نیاز می کند از سؤال باطن زیرا همین که دیدی بشره ٔ او را اعم از آنکه فربه باشد و یا لاغر، استدلال می کنی بر کیفیت خوردن آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لفج اشتر. ج ، مشافر. (مهذب الاسماء). لفج شتر. و هو للبعیر کالشفة للانسان . ج ، مشافر. (آنندراج ). لب شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لفج . لنج . لوچه (در شتر). (یادداشت دهخدا). و رجوع به مشفار شود. || قوت و شدت . || پاره ای از زمین و از ریگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله