مشفقی
لغتنامه دهخدا
مشفقی . [ م ُ ف ِ ] (حامص ) مهربانی و نصیحتگری :
بر ملک و خانه ٔ تو ملک مشفقی نمود
گر مشفقی نمود مر او را فلک ، رواست .
این سخن گفت و چون از این پرداخت
مشفقی کردو مهربانی ساخت .
بر ملک و خانه ٔ تو ملک مشفقی نمود
گر مشفقی نمود مر او را فلک ، رواست .
فرخی .
این سخن گفت و چون از این پرداخت
مشفقی کردو مهربانی ساخت .
نظامی .