مشفقی
لغتنامه دهخدا
مشفقی . [ م ُ ف ِ ] (اِخ ) آذر بیگدلی در آتشکده آرد: به کرباس فروشی اوقات میگذراند و بسیار نیک ذات و خجسته صفات بود. از اوست :
قاصدم مژده به بیماری اغیار آورد
جان فدایش که رساند خبری بهتر از این .
و رجوع به آتشکده ٔ آذر چ سنگی ص 260 شود.
قاصدم مژده به بیماری اغیار آورد
جان فدایش که رساند خبری بهتر از این .
و رجوع به آتشکده ٔ آذر چ سنگی ص 260 شود.