مشکدم
لغتنامه دهخدا
مشکدم . [ م ُ / م ِ دُ ] (ص مرکب ) سیاه دُم . (از فهرست ولف ). صفت اسب که دمی سیاه همچون مشک دارد :
نشست از بر ابلق مشکدم
جهنده سرافراز روئینه سم .
سخنهاش بشنید بهرام گرد
عنان ابلق مشکدم را سپرد.
سیه چشم و گیسوفش ومشکدم
پری پوی و آهوتک و گورسم .
نشست از بر ابلق مشکدم
جهنده سرافراز روئینه سم .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2684).
سخنهاش بشنید بهرام گرد
عنان ابلق مشکدم را سپرد.
فردوسی (شاهنامه ایضاً ص 2688).
سیه چشم و گیسوفش ومشکدم
پری پوی و آهوتک و گورسم .
اسدی .