ترجمه مقاله

مصارعت

لغت‌نامه دهخدا

مصارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) کشتی گیری و جهد و کوشش بر به زمین افکندن حریف . (ناظم الاطباء). کشتی کردن و با هم یکدیگری را بر زمین کوفتن . (غیاث ) کشتی گرفتن : آن روز تا آخر بر مصارعت و قراع بودند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). پسر... گفته بود استاد من فضیلتی که بر من دارد از روی بزرگی است ... وگرنه به قوت از او کمتر نیستم ... ملک را این سخن دشوار آمد، فرمود تا مصارعت کنند.(گلستان ). || با هم برابری و درآویختگی با هم . || هم چشمی . (ناظم الاطباء). رقابت .
- دم از مصارعت زدن ، دم مصارعت کردن ؛ دلیری کردن و گستاخی نمودن با هم چشمی و برابر دیگری . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله