ترجمه مقاله

مصح

لغت‌نامه دهخدا

مصح . [ م َ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سپری شدن چیزی . || تراویدن تری از چیزی . || بردن و ربودن چیزی را. || برگردیدن رنگ شکوفه ٔ گیاه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مصوح . || کوتاه شدن سایه . || کهنه شدن جامه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مصوح . || کهنه شدن خانه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || منقرض شدن خانه و سپری شدن اثر آن . (ناظم الاطباء). || کهنه شدن یا به کهنگی نزدیک شدن کتاب . (از اقرب الموارد). || سپری گردیدن شیر شتر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کم رنگ گردیدن سایه . (ناظم الاطباء). || استوار شدن بیخ مویهای گرداگرد سم اسب پس از افتادن واز شقاق و ترکیدن مأمون گشتن آن . || به گردانیدن بیمار را. گویند: مصح اﷲ مرضک ؛ به گرداند خدای بیماری تو را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله