ترجمه مقاله

مصفح

لغت‌نامه دهخدا

مصفح . [ م ُ ف َ] (ع ص ، اِ) کژ و مایل از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کج و مایل به چیزی . (ناظم الاطباء). || پهن از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پهناور. (از اقرب الموارد). || سیف مصفح ؛ تیغ پهناور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || صدر مصفح ؛ سینه ٔ پهناور. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) روی نرم و نیکو. || بینی که استخوان آن معتدل باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سری که دو صدغ وی فرورفته و مابین پیشانی و پس گردن آن دراز باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سر تنگ دراز. پیشانی دراز و پست گردن . || آنکه هر دو جنب سر او پست و پیشانی او برآمده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مقلوب . (اقرب الموارد). || هر دلی که در آن ایمان و نفاق فراهم آمده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || تیر ششم از تیرهای قمار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تیر ششم قمار، و آن را مسهل هم گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیر ششم قمار. (مهذب الاسماء).
ترجمه مقاله