مضامین
لغتنامه دهخدا
مضامین . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مضمون . مضمونها. (ناظم الاطباء). آنچه از کلام و عبارت مفهوم شود : سواد آن را با سواد کاغذ کارپردازبغداد عاجلاً خدمت نواب والا، قلمی و ارسال نمود. از مضامین آنها مستحضر خواهید گشت . (نامه ٔ میرزا آقاخان نوری به احتشام الدوله ، یغما سال 12 ص 562). و رجوع به مضمون شود. || لطیفه ها. (ناظم الاطباء).