ترجمه مقاله

مضروب

لغت‌نامه دهخدا

مضروب . [ م َ ] (ع ص ) زده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زده شده و کتک خورده . (ناظم الاطباء). || افراخته شده . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ضرب شده و سکه شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفته شده و مستحکم شده . (ناظم الاطباء). || شیره که با زدن غلیظ شده باشد. (از محیطالمحیط). || (اِ) نوع و صنف از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صنف از چیزی . (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 1 ص 348). || (در اصطلاح حساب ) هر عددی که به عده ٔ آحاد عدد دیگر مکرر شده باشد، اولی را مضروب و دویمی را مضروب فیه نامند. (ناظم الاطباء). هرگاه عدد 12 را 8 بار باهم جمع کنیم در حقیقت 12 را در 8 ضرب کرده ایم که 12را مضروب و 8 را مضروب فیه و 96 را حاصل ضرب نامند.
ترجمه مقاله