ترجمه مقاله

مض

لغت‌نامه دهخدا

مض . [ م َض ض ] (ع مص ) اندوه مند گردانیدن : مضه الشی ٔ مضاً و مضیضاً؛ اندوه مند گردانید او را آن چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سوختن اندوه و خشم دل را. (زوزنی ). سوخته شدن دل از اندوه و خشم و غضب . (تاج المصادر بیهقی ). || سوزانیدن : مض الخل فاه ؛ سوخت سرکه دهن او را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (ناظم الاطباء). || مکیدن ، یا سخت مکیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به درد آوردن جراحت . (المصادر زوزنی ). سوزانیدن جراحت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): مضه الجرح ؛ سوزانید او را جراحت و به درد آورد. (ناظم الاطباء). || مض الکحل العین مضاً؛ سوختن سرمه چشم را و رنجانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله