مطهر
لغتنامه دهخدا
مطهر. [ م ُ طَهَْ هََ ] (ع ص ) پاک کرده شده . (آنندراج ). پاک و پاکیزه . (ناظم الاطباء). پاکیزه . پاک . نمازی کرده . نمازی شده . پاک گشته . مقدس . منزه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز رحمت مصور ز حکمت مقدر
به نسبت مطهر به عصمت مشهر.
دریای محیط است در این خاک معانی
هم در گرانمایه و هم آب مطهر.
مطهر گشتن نفس تو آن است
که داند کز تو ناید جز مطهر.
منم بر زبان و دل خویش ایمن
ز زلت مصفا ز شبهت مطهر.
وصفش مطهر است چو قرآن که خواندنش
بر پاک تن حلال بود بر جنب حرام .
سنگ تهمت نگر که دست یهود
بر مسیح مطهر اندازد.
گوگرد سرخ و مشک سیه خاک و باد اوست
باد بهشت زاده ز خاک مطهرش .
ز رحمت مصور ز حکمت مقدر
به نسبت مطهر به عصمت مشهر.
ناصرخسرو.
دریای محیط است در این خاک معانی
هم در گرانمایه و هم آب مطهر.
ناصرخسرو.
مطهر گشتن نفس تو آن است
که داند کز تو ناید جز مطهر.
ناصرخسرو.
منم بر زبان و دل خویش ایمن
ز زلت مصفا ز شبهت مطهر.
عمعق بخاری .
وصفش مطهر است چو قرآن که خواندنش
بر پاک تن حلال بود بر جنب حرام .
خاقانی .
سنگ تهمت نگر که دست یهود
بر مسیح مطهر اندازد.
خاقانی .
گوگرد سرخ و مشک سیه خاک و باد اوست
باد بهشت زاده ز خاک مطهرش .
خاقانی .