ترجمه مقاله

معادة

لغت‌نامه دهخدا

معادة. [ م ُ عادْ دَ ] (ع مص ) بعد یک سال برانگیخته شدن درد مار گزیده و گویند عادته اللسعة و منه الحدیث : مازالت اکلة خیبر تعادنی یعنی همیشه عود می کند لقمه ٔ خیبر که زهرآلوده بود. عِداد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). درد مارگزیده . و آنچه بدان ماند به وقت خویش بازآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به عداد شود. || همدیگر را آهنگ نمودن در کارزار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله