ترجمه مقاله

معاونت

لغت‌نامه دهخدا

معاونت . [ م ُ وَ / وِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) دستگیری و مددگاری و یاوری . (ناظم الاطباء). یاری . یاریگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرغان به معاونت ... او قویدل گشتند. (کلیله و دمنه ).در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و به معاونت و مظاهرت محتاج نگشت . (کلیله و دمنه ). اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روانداشتی مثله نشدی . (کلیله و دمنه ). سلام و خدمت دوستدار به مجلس اسمی ... فرماید رسانیدن و در باب تحصیل مراد و مرام از آن مجلس معاونتی طلبیدن . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 277).
اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است
گرت معاونتی دست می دهد دریاب .

سعدی .


و رجوع به معاونة شود.
- معاونت در جرم ؛ (اصطلاح حقوق ) تحریک عامل اصلی جرم و یا کمک در تهیه ٔ مقدمات یا در لواحق جرم با علم و تسهیل در اجرای آن و بطور کلی کمک عالمانه به مباشر جرم از طرف غیرمباشر مثلاً اگر کسی مال مسروق را از سارق عالماً گرفته و مخفی کند این کمک که در لواحق جرم سرقت به عمل آمده مصداق معاونت در جرم است . (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به ترکیب «معاون جرم » ذیل معاون شود.
- معاونت کردن ؛ یاری کردن . کمک کردن :
باد به دست آرزو در طلب هوای دل
گر نکند معاونت دور زمان مقبلم .

سعدی .


- معاونت نمودن ؛ معاونت کردن . یاری کردن . کمک کردن : او را بخواند تا ولایت بدو تسلیم کند و در جواب خصم استخلاص ملک او را مدد دهد و معاونت نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 260).
|| مقام کسی که در وزارت خانه یا اداره ٔ مادون وزیر یا رئیس است . مقام معاون . و رجوع به معاون شود.
ترجمه مقاله