معتفی
لغتنامه دهخدا
معتفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خواهنده ٔ خیر و روزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بخشوده . عفو کرده شده :
مست و بنگی را طلاق و بیع نیست
همچو طفل است و معاف و معتفی است .
و رجوع به اعتفاء شود.
مست و بنگی را طلاق و بیع نیست
همچو طفل است و معاف و معتفی است .
مولوی .
و رجوع به اعتفاء شود.