ترجمه مقاله

معتلج

لغت‌نامه دهخدا

معتلج . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) کشتی گیرنده و کارزارنماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتلاج شود. || زمینی که گیاه آن دراز و بالیده باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گیاه نیک دراز شده . (ناظم الاطباء). || امواج طپانچه زننده و متحرک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). موج به حرکت آمده و متلاطم . (ناظم الاطباء). || مشغول به سعی و کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله