معتلف
لغتنامه دهخدا
معتلف . [ م ُ ت َ ل ِ] (ع ص ) چرنده . آنکه می چرد. و رجوع به اعتلاف شود.
- معتلف شدن ؛ غذا به دست آوردن . روزی یافتن :
گربه در سوراخ از آن شد معتکف
که از آن سوراخ او شد معتلف .
- معتلف شدن ؛ غذا به دست آوردن . روزی یافتن :
گربه در سوراخ از آن شد معتکف
که از آن سوراخ او شد معتلف .
(مثنوی چ نیکلسون ج 3 ص 305).