ترجمه مقاله

معذب

لغت‌نامه دهخدا

معذب . [ م ُ ع َذْ ذَ ] (ع ص ) در شکنجه کشیده شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). عذاب شده و شکنجه شده و آزارشده و اذیت کشیده و آزرده شده . (ناظم الاطباء) : ارواح ایشان به حشرات و سباع و بهایم حلول کرده است و بدان سبب معذبند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 44). و رجوع به تعذیب شود. || تنبیه و سیاست شده و عقوبت شده . || جفاکشیده و ستم کشیده . (ناظم الاطباء). || بازداشته شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعذیب شود.
ترجمه مقاله