ترجمه مقاله

معرب

لغت‌نامه دهخدا

معرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) اسبی که اصیل باشد و مؤنث آن مُعرِبَة است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسب تازی گرامی نژاد. (ناظم الاطباء). || خداوند اسبان تازی گرامی نژاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) مردم و گویند: مابها معرب ؛ ای احد. (منتهی الارب ). گویند ما بالدار معرب ؛ نیست در خانه کسی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله