ترجمه مقاله

معطش

لغت‌نامه دهخدا

معطش . [ م ُ ع َطْ طَ ] (ع ص ) بندکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر بنده کرده از نوبه ٔ آب . (ناظم الاطباء). باز داشته شده از آب بعمد. (از اقرب الموارد). || تشنه . عطشان . مجازاً بسیار مشتاق و آرزومند :
همه به یادت دلم معطش دار
هم زبانم به ذکر خود خوش دار.

سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 80).


ترجمه مقاله