ترجمه مقاله

معلق کردن

لغت‌نامه دهخدا

معلق کردن . [ م ُ ع َل ْ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آویختن . آویزان کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || منوط کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). وابسته کردن کاری رابه چیزی یا عملی . و رجوع به معلق شود. || عضوی از اعضای ادارات دولتی را موقتاً از خدمت برکنار کردن تا پس از رسیدگی به تهمت وی مجازات شده یا به کار خویش بازگردد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله