ترجمه مقاله

معمعة

لغت‌نامه دهخدا

معمعة. [ م َ م َ ع َ ] (ع مص ) بانگ کردن آتش در سوختن نی و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). آواز نیستان و جز آن که سوختن گیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بانگ کردن مرد کارزاری در حرب . (تاج المصادر بیهقی ). آواز دلیران در معرکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در گرمای گرم رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). در گرما شدن و سیر کردن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در گرما و سختی آن سیر کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتاب کار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به شتاب کار کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مع بسیار گفتن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کارزار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بسختی جنگ کردن . (از اقرب الموارد). || رندیدن و برکندن باران زمین را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بانگ کردن چیزی که بسوزد. || (اِ) سختی گرما. ج ، مَعامِع. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله