معموره شدن
لغتنامه دهخدا
معموره شدن . [ م َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معمور شدن . آباد شدن :
بر خرابی صبر کن کز انقلاب روزگار
دشتها معموره و معموره ها صحرا شود.
و رجوع به معمور شدن شود.
بر خرابی صبر کن کز انقلاب روزگار
دشتها معموره و معموره ها صحرا شود.
صائب .
و رجوع به معمور شدن شود.