ترجمه مقاله

معمور گشتن

لغت‌نامه دهخدا

معمور گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) معمور گردیدن . اصلاح شدن . بهبود یافتن : حال مودت از شوائب کدورت صافی شد و ذات البین معمور گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
ترجمه مقاله