ترجمه مقاله

معیوب

لغت‌نامه دهخدا

معیوب . [م َع ْ ] (ع ص ) عیب ناک . (آنندراج ). دارای عیب . مَعیب .(از اقرب الموارد). عیب ناک و عیب دار. (ناظم الاطباء). آهومند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
معیوب نیستی تو ولیکن ما
بر تو نهیم عیب ز رعنایی .

ناصرخسرو.


که بی اشباع سخن در تقریر آن معیوب نماید. (کلیله و دمنه ). این قطعه ای که تو برخواندی بس غث ورث و معیوب ... بود. (مقامات حمیدی ).
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس .

مولوی .


|| داغ دار و بدصورت و زشت . || ننگ دار و بی آبرو و رسوا و بدنام و کیاده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله