ترجمه مقاله

مغازلة

لغت‌نامه دهخدا

مغازلة. [ م ُ زَ ل َ ] (ع مص ) با دوست بازی کردن . (المصادرزوزنی ). سخن گفتن با زنان و عشقبازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): غازلت المراءة مغازلة و غازلتنی ؛ عشقبازی کردم با آن زن و سخن گفتم با وی و او مرا عشقبازی کرد و سخن گفت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل و بعد شود. || به چهل نزدیک گردیدن . یقال غازل الأربعین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله