مغزک
لغتنامه دهخدا
مغزک . [ م َ زَ ] (اِ مصغر) مغز خرد. مغز لطیف و دوست داشتنی :
مغزک بادام بودی با زنخدان سپید
تا سیه کردی زنخدان را چو کنجاره شدی .
و رجوع به مغز شود.
مغزک بادام بودی با زنخدان سپید
تا سیه کردی زنخدان را چو کنجاره شدی .
اورمزدی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و رجوع به مغز شود.