ترجمه مقاله

مغشی

لغت‌نامه دهخدا

مغشی . [ م َ شی ی ] (ع ص ) سراسیمه و حیران . (ناظم الاطباء).
- مغشی علیه ؛ بیهوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیهوش شده . از هوش بشده . از هوش رفته . بی خویشتن . بیخود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ینظرون اًلیک نظر المغشی علیه من الموت . (قرآن 20/47). از دست دوستان بر مغشی علیه یک قطره گلاب افشان کفایت کند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 46). || ناگهان گرفته شده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله