مغلاج
لغتنامه دهخدا
مغلاج . [ م َ ] (اِ) گوی که جوزبازان در آن جوز اندازند و این کلمه مرکب است از مغ که به معنی گو است و از لاج و لاغ که به معنی بازی است . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). گوی را گویند که به جهت گردکان بازی کنند و وجه تسمیه ٔ این گودال بازی است چه مغ به معنی گودال و لاج به معنی بازی باشد و به کسر اول هم گفته اند. (برهان ). گوی که کودکان در آن گردوبازی کنند. (ناظم الاطباء) :
هر مرادی که داری اندر دل
به تو آید چو جوز در مغلاج .
و رجوع به مغلاغ شود.
هر مرادی که داری اندر دل
به تو آید چو جوز در مغلاج .
سوزنی (از فرهنگ رشیدی ).
و رجوع به مغلاغ شود.