ترجمه مقاله

مغمز

لغت‌نامه دهخدا

مغمز. [ م َم َ ] (ع اِ) جای طعن و عیب و آز. یقال : فیه مغمز؛ ای مطعن او مطمع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ،مغامز. (اقرب الموارد) : چون خشم خود براند و تعریکی فراخور حال آن کس بفرماید لاشک اثر آن زایل شود و اندک و بسیار چیزی باقی نماند و مغمز تمویهات قاصدان هم بشناسد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 331).
ترجمه مقاله