ترجمه مقاله

مفرده

لغت‌نامه دهخدا

مفرده . [ م ُ رَدَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مفرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تنها. (غیاث ) (آنندراج ). || در اصطلاح اهل دفتر، جمع را گویند از جهت آنکه قرینه ندارد. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در اصطلاح سیاق ، مدی که زیر آن جمع نویسند. (فرهنگ نظام ) :
روزی که سر به دفتر تدبیر می کشد
مجنون بجای مفرده زنجیر می کشد.

امیر شهرستانی (از فرهنگ نظام ).


|| در اصطلاح فن سیاقت و دیوان ، دفاتر سیاقت یایکی از دفاتر هفتگانه ٔ فن سیاقت است :
اقتلوا کاتبان مفرده را
اول آن عبدی فلک زده را.
واحد کرمانی (در هجوخواجه عبدی بیک شیرازی سیاق دان ، از فرهنگ نظام ).
و رجوع به مفرد شود. || مفرد و ساده و بی آمیغ. (ناظم الاطباء).
- ادویه ٔ مفرده ؛ دواهای طبیعی که در آنها ترکیب صناعی نباشد. مفردات ، مقابل ادویه ٔمرکبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفردات شود.
- اعضاء مفرده . رجوع به همین کلمه شود.
ترجمه مقاله