ترجمه مقاله

مفروق

لغت‌نامه دهخدا

مفروق . [ م َ ] (ع ص ) جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
- لفیف مفروق . رجوع به لفیف شود.
- وتد مفروق ؛ (اصطلاح عروض ) در اصطلاح عروضیان ، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به وتد شود.
|| (اصطلاح حساب ) هرگاه عددی خرد را از عددی بزرگ کم کنی ، چون دو را از سه بیرون کنی ، دو مفروق است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران «کاسته » را بجای این کلمه پذیرفته است .
ترجمه مقاله