ترجمه مقاله

مفسوخ

لغت‌نامه دهخدا

مفسوخ . [ م َ ] (ع ص ) شکسته و جداکرده . (ناظم الاطباء). || هر قرارداد که فک شده باشد. به جای این اصطلاح عبارت فسخ شده و منفسخ بیشتر به کار می رود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- مفسوخ علیه ؛ کسی که فسخ علیه او صورت می گیرد، مثلاً اگر مشتری عقد را فسخ کند بایع را مفسوخ علیه گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
ترجمه مقاله