ترجمه مقاله

مفوه

لغت‌نامه دهخدا

مفوه . [ م ُ ف َوْ وَه ْ ] (ع ص ) مردی سخت فصیح . (مهذب الاسماء). نیک گویا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجل منطیق مفوه (در مبالغه گویند)؛ یعنی مرد بسیار نیک سخن آور. (از ناظم الاطباء). || سخت آزمند بسیارخوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شراب مفوه ؛ شراب خوشبوی آمیخته . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). شراب آمیخته با بوهای خوش . (اقرب الموارد). || منطق مفوه ؛ سخن روشن و گشاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخن بلیغ خوش . (از اقرب الموارد). ثوب مفوه ؛ جامه ٔ به فُوَّه ْ رنگ کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ با روناس رنگ کرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله